از سری داستانهای انتشارات پدیده PADIDEH، داستانهای مصور و رنگی برای نونهالان
میکی در یکی از کشتی ها چشمش به سگ بسیار بزرگی افتاد و به یاد آورد که عکس او را قبلا در روزنامه ها دیده است. سگ شجاع تا بحال جان چندین نفر را از مرگ نجات داده بود. سگ بزرگ روی عرشه کشتی نشسته و خیره خیره دریا را نگاه می کرد. میکی رو به سگ کوچولوی خودش کرد و گفت:
پلوتو چرا نمی خواهی تو هم مثل این سگ قهرمان بشوی؟
پلوتو جواب داد:
– اگر برای قهرمان شدن لازم است که من هم روی کشتی دراز بکشم و به دریا نگاه کنم، همین کار را خواهم کرد.
در یک چشم بهم زدن پلوتو سوار یکی از کشتی ها شد…
Reviews
There are no reviews yet.