از متن کتاب:
جوانک به طرف ماشین خیز برداشت و نعره زنان لگد محکمی به در ماشین زد و چند تا فحش بهداشتی حواله اش کرد. ماشین، پر سروصدا در رفت. خیالم راحت شد. ترسم ریخته بود و خواستم آن دو را از سوء ظن بیهوده شان بیرون بیاورم که جوانک به طرف من برگشت و لگد محکمی به پایم کوبید. درد تا عمق جانم تیر کشید و نفسم را بند آورد. نتوانستم روی پایم بند شوم. جوان فریاد می زد و تند تند لیچار و لغز روی سرم هوار می کرد:
– مگه نرخت چقدر بالاست که به هیچکس رضایت نمیدی؟
درد صدایم را بریده بود. می خواستم آن دو را از اشتباه بیرون بیاورم اما جوانک ضربه دیگر به پهلویم زد و زار و ذلیل در خودم پیچیدم و لال شدم.
یک تاکسی خالی از خیابان ولیعصر به داخل یوسف آباد پیچید. جوان دوم از موتورش پایین پرید. با دستهای باز وسط خیابان ایستاد و مانع حرکت تاکسی شد.
– یالا سوار شو! اینم تاکسی. مگه منتظر تاکسی نبودی؟
دوید و کیفم را از پای درخت برداشت و در تاکسی را باز کرد و آن را روی صندلی عقب پرت کرد.
– این خانم رو برسون به هر جهنم دره ای که میره!
راننده پیر تاکسی جرات اعتراض ن
Reviews
There are no reviews yet.