✔️ داستان در یکی ا ز محلههای مرکز شهر تهران و زمان معاصر شروع میشود. خواهری که بر بالین برادر بیمار و رنجورش شروع به تفکر میکند تا شاید از این طریق جوابهایی برای سوالهای متعدد ذهن کنجکاوش بیابد. در این مسیر گاهی به گذشته سفر میکند و بسیاری از ناکامی ها و تجاربش را با خواننده به اشتراک می گذارد. در گذار از افکار این دختر سرگشته در کنج خانه ای ماتم زده، بسیاری از مسائل اجتماعی روز جوانان و جامعه ایرانی بازگو میشود و خواننده را به تفکر درباره اتفاقات و تغییرات پیرامونش وا میدارد.
نویسنده به بازگو کردن مسائل روز جامعه ایرانی و تناقضات ذهنی یک جوان کنجکاو در دایره ای محدود بسنده نمیکند و پا را از این حیطه فراتر میگذارد تا لایه های عمیق تری را علاوه بر ژانر اجتماعی و روانشناسی برای خوانندهی ریزبین در داستان بوجود بیاورد. به این ترتیب کتاب برای خوانندگانی که به مسائل فلسفی نیز علاقهمند هستند جذابیت زیادی پیدا میکند. البته این مسائل بسیار روان و کنایه آمیز مطرح میشوند و در هیچ کجای کتاب حتی سطری دیده نمیشود که خواننده را گیج یا از فضای داستان دور کند.
نویسنده از ابتدا تا به انتهای کتاب بسیار روان و شیوا داستان را نقل میکند و کشش و تعلیق را هنرمندانه به کار میبندد تا جایی که بسیار بعید است خواننده ای این کتاب را نیمه کاره بگذارد. به خصوص از نیمههای داستان به بعد یک اتفاق خاص و مبتکرانه روند داستان را دگرگون میکند و اتفاقاتی را رقم می زند که بدون شک هیچ خوانندهای توانایی پیشبینی آن را نخواهد داشت.
رمان برادر در حالیکه یک رمان کوتاه محسوب می شود اما به مسائل و موضوعات متنوعی در دل داستان می پردازد. موضوعاتی که هرکدام می توانند برای یک خواننده بسیارجذاب باشند. کتاب علاوه بر داستانی مجذوب کننده و روان که برای هر خواننده ای دلنشین است، پاراگراف هایی که به موضوعات مهم اجتماعی و روانشناسی و حتی فلسفی می پردازند کم ندارد و بسیار پر محتواست.
یک پاراگراف از متن کتاب :
گاهی وقتها به این فکر میکنم که من از لحاظ رفتاری و روحی بیشتر شبیه کدامشان هستم؟ پدرم یا مادرم؟
راستش در کل دوست دارم ذهنم را به این سمت هدایت کنم که بیشتر شبیه پدرم هستم. هرچند دوست و فامیل و همسایهها همیشه نظری خلاف این دارند و میگویند: «سارا با طاهره خانم مو نمیزنه» البته ناگفته نماند یک «ماشالله» هم اضافه میکنند و از چشمهای درشت و ابروهای مشکی من هم تعریف میکنند، که خُب، واقعا خیلی شبیه مادرم هست. ولی آنها به کلی نکتههای دیگر را نادیده میگیرند. عادت کرده اند همه چیز را سطحی ببینند و سریع هم اظهار نظر کنند. شاید نظرشان را به رویت نیاورند ولی امکان ندارد تصویری از تو در ذهنشان نسازند. تصویری که با تفکرات خودشان جور است نه با چیزی که تو واقعا هستی. خلاصه اگر نتوانند قضاوتت کنند حالشان خراب میشود…
Reviews
There are no reviews yet.