✔️ آغاز داستان:
مک استارد رئیس اداره پلیس بین المللی در حالیکه صورتش مانند گچ سفید شده بود و وحشت فوق العاده، زانوهایش را می لرزانید، گوشی سرخ رنگ تلفن را زمین گذاشت و به منشی خود گفت:
– رئیس جمهوری بود… از این بدتر نمی شود.
منشی جرات نکرد ماجرا را سوال کند و همانطور که با حیرت به رنگ پریده و چشم های از حدقه درآمده مک استارد نگاه می کرد، پرسید:
– سیگار میل دارید؟
مک استارد از قوطی سیگاری که به طرف او دراز شده بود، سیگاری برداشت، اما قبل از آنکه به دهانش ببرد و آن را روشن کند، بر اثر تشنج اعصاب، سیگار را میان انگشتانش له کرد و با خشم غرید:
– لاوسون را احضار کنید…
منشی با ناراحتی جواب داد:
– قربان، لاسون در بندر سیاتل در کرانه اقیانوس کبیر استراحت می کند…
Reviews
There are no reviews yet.