✔️ داستانی مهیج از عملیات لاوسون
در ابتدای کتاب می خوانیم:
لاوسون خم شد و در همان موقع با مشت چپ به پهلوی اولین نفری که به طرف او هجوم برده بود کوبید. مرد از شدت درد به یک طرف خم شد و فریاد کشید.
– لعنتی نمی توانی جان سالم بدر ببری.
او راست می گفت. زیرا بلافاصله شش نفر به داخل اتاق ریختند، لاوسون ناچار شد شلیک کند. دو نفری که قبل از دیگران وارد اتاق شده بودند، یکی پس از دیگری به زمین افتادند و این فرصتی بود برای لاوسون تا دو مسلسل را در دست سه نفر تازه وارد دیگر ببیند. معطلی جایز نبود، به طرف پنجره شیرجه رفت و با سر شیشه های پنجره را شکست و وسط تراس افتاد. مهاجمین بدون معطلی شلیک کردند ولی لاوسون که پیش بینی این ماجرا را کرده بود، کف بالکن دراز کشیده بود و گلوله ها از بالای سرش گذشتند…
Reviews
There are no reviews yet.