✔️ داستان چنین آغاز می شود:
“… دلهای شما را تسلی بخشد. دعا می کنیم که خداوند روح آن مرحوم را قرین آرامش فرماید و گناهانش را ببخشاید. فیض خداوند ما عیسی مسیح با روح او باد. آمین”
از سخنان کشیش در مراسم خاکسپاری همسرم آنژلیکا، تنها همین چند کلمه را به یاد دارم. حتی نتوانستم با شرکت کنندگان در این مراسم در گفتن آمین با صدای بلند، همصدا شوم. این کلمه را زیر لب که تنها شنونده آن خودم بودم، ادا کردم و بعد به رسم آنها، یک شاخه گل به روی تابوت در بسته همسرم انداختم و همین که آن را در قعر گور جای دادند، مشتی خاک به روی آن ریختم و دیگر هیچ! ترزا و شوهرش که از دوستان من و آنژلیکا و بخصوص ترزا که همکار همسرم بود نیز همین کار را کردند و آنگاه تابوت خیلی سریع در زیر توده های خاک مدفون گردید.
بعدازظهر یک روز پاییزی بود. باران به آهستگی می بارید. بعد از پایان مراسم خاکسپاری، دوستانم، همکارانم در اداره روزنامه “لااستمپا” و چند تن از هموطنانم که همگی دانشجوی پلی تکنیک تورینو بودند، به هنگام خداحافظی سعی کردند با کلماتی مناسب و درخور زمان و مکان، مرا تسلی دهند. آنان گورستان “کمپوسنتو” را ترک گفتند…
Reviews
There are no reviews yet.