پرداخت امن توسط کارت های عضو شتاب
تضمین کیفیت و پایین ترین قیمت
پشتیبانی 24 ساعته، 7 روز هفته
ارسال فایل بلافاصله پس از خرید

مقدمه کتاب:
آلبرتین سارازان که بود؟
در سال ۱۹۳۷ در الجزیره کودکی چشم به جهان گشود که هرگز روی پدر و مادرش را ندید، این کودک محروم از مهر مادری تا سن چهار سالگی در پرورشگاه بزرگ شد تا اینکه یک سرهنگ بازنشسته فرانسوی او را به فرزندی پذیرفت و به کشور خود برد. زندگی پرماجرا و دردناک این قربانی هوسِ مردی شرور و زنی بی‌عفت در فرانسه آغاز گردید…
او هر چه بیشتر رشد می‌کرد درد و رنج زندگی را بیشتر درک می‌نمود و این دردها بزرگ می‌شدند و مثل تارهای عنکبوتی وجود نحیفش را در بر‌می‌گرفتند. او می‌خواست مثل دیگران زندگی کند و مانند سایر کودکان همسال خود از محبت مادری واقعی برخوردار گردد. با گذشت روزها آلبرتین یتیم به زندگی بدبین‌تر می‌شد و زخم‌های زندگی را بر پیکر ناتوان خود بیش از پیش احساس می‌کرد، عاقبت درد این زخم‌ها که مثل خوره وجودش را از بین می‌بردند از او موجودی سرکش و عاصی بار آورد تا حدی که دیگر کسی قادر به مهار احساسات از هم گسیخته وی نبود. او می‌خواست ناراحتی‌های روحی خود را با آزار دیگران جبران نماید و به هر صورتی که میسر باشد ضربه‌ای ولو ناچیز بر اطرافیان خود وارد آورد. از محیط خانه ناپدری بشدت بیزار بود و دلش می‌خواست هرچه زودتر از آنجا فرار کند، سرانجام نیز بخاطر کج‌رفتاری‌ها و شیطنت‌های بی‌حدش مجبور شدند او را به مدرسه‌ی تادیبی بفرستند…
آلبرتین ابتدا فکر می‌کرد که هر گوشه دیگر دنیا برای زندگی مناسب تر از خانه ناپدری می‌باشد ولی در آن مدرسه نیز با دردهای ناشناخته‌ای برخورد نمود، دردهایی که عقده حقارت را در وجود وی به منتها درجه‌ی رشد رسانید… او در عالم خیال برای خود مادری آوازه‌خوان و هنرمند می آفرید و این موجود تخیلی را بصورت یک حقیقت کتمان ناپذیر به دوستانش معرفی می‌کرد ولی آنها از وی کناره می‌‌گرفتند و او را در جمع خود راه نمی‌دادند. آلبرتین ضعیف، آلبرتین حساس، آلبرتین رنجدیده دیگر قادر نبود این تحقیرها را که چون دشنه‌ای مسموم بر روح عذاب کشیده‌اش فرو میرفت تحمل نماید، او می‌خواست عصیان بپا کند و وجود خود را به هر صورتی که شده به دوستانش بشناساند و برای نیل به این مقصود از هیچ عملی فروگذار نبود، او تصمیم گرفته بود یا دوزخ جدید را درهم بریزد و یا از آنجا فرار کند، عاقبت نیز موفق گردید هنگام دادن امتحانات از مدرسه فرار کرده و خود را به پاریس برساند…
بدینسان آلبرتین به پاریس کشانده شد، شهری که در هر گوشه‌ی آن دامی برای دخترانی چون او گذاشته شده است…
هنوز فکر بهتر زیستن و جدال با مشکلات زندگی فقیرانه‌اش بر او حکومت می‌کرد و او را که دختری صغیر بود وادار به دزدی و خودفروشی می‌نمود. در سال ۱۹۵۵ بجرم دزدی دستگیر و به هفت سال زندان محکوم گردید ولی او که حتی در شهر زیبای پاریس نمی‌توانست روح عاصی و سرکش خود را در بند بکشد هرگز قادر به تحمل سلول تاریک زندان، آنهم برای مدت هفت سال نبود. عاقبت در سال ۱۹۵۷ موفق به فرار گردید و در این فرار ژولین سارازن در مسیر زندگی وی قرار گرفت، مردی که بعد از مدتی شوهر آلبرتین شد . بعد از ازدواج با ژولین فصل جدیدی در زندگی آلبرتین آغاز گردید و در آن تسلیم و شورش با همدیگر به جدال پرداختند و او که دردهای خود را در کنج زندان‌ها بر روی کاغذ آورده بود دیگر مثل گذشته حاضر به دزدی و خودفروشی نبود…
در سال ۱۹۶۵ بود که آلبرتین بعد از تلاش فراوان توانست دو اثر معروف خود «قوزک پا» و «فرار» (که در فارسی به غلط به مادیان معروف شده است) را که در کنج زندان از رحم دردناک مادری بوجود آمده بود بچاپ برساند و در سال ۱۹۶۶ موفق بچاپ آخرین اثر خود (راه گذر – la traversiere) گردید.
دردهای روحی آلبرتین بعد از چاپ آثارش اندکی تسکین پیدا نمود، او در کتاب (راه گذر) می نویسد: «کتاب وسیله‌ای است که می‌توانم با آن از جهانیان انتقام بگیرم و کسانی را که مرا تحقیر کرده‌اند تحقیر نمایم….»
بلی آلبرتین تصور می‌کرد که دیگر روزهای محنت‌بار گذشته به پایان رسیده است، غافل از اینکه آخرین فصل داستان زندگی‌اش نیز به همراه این روزها در شرف اتمام بود…
او در دهم ژوئیه سال ۱۹۶۷ یعنی درست در آستانه شهرت و افتخار هنگام یک عمل جراحی چشم از جهان فروبست، جهانی که بنا به گفته خود وی سراپا گوه و کثافت بود…
بله آلبرتین مرد ولی آثار او که شرح زندگی محنت‌بارش بود نه تنها در ادبیات فرانسه بلکه در تمام جهان انقلابی بپا کرد، این آثار به اکثر زبان‌های زنده جهان ترجمه گردیده و دو کتاب معروف «قوزک پا» و «فرار» جایزه ادبی (کاتر- ژوری) فرانسه را ربود.
زندگی آلبرتین سراپا درد و رنج بود او خودش میگوید : “یک چهارم سال‌های زندگی من در کنج زندان سپری گشته و من به تشک‌های کاهی و سفت آن و درب‌های آهنینش عادت کرده‌ام ، مرا از کودکی به دادگاه کشانده‌اند، محاکمه کرده‌اند و به زندان انداخته‌اند…”
وجود او سراپا کینه و نفرت بود، تنفر از پدر‌خوانده، تنفر از تمام کسانی که آزارش می‌دادند و بالاتر از همه تنفر از مردی ناشناس که در لحظات بی‌خبری نهال وجودش را در رحم زنی هرزه کاشته بود…
در نظر وی تمام زیبایی‌های طبیعت پست و ناچیز بودند و برای او فقط دو کلمه ارزنده و باشکوه وجود داشت یکی آزادی و دیگری عشق. او که هرگز از محبتی بی شائبه و عشقی واقعی برخوردار نبود هر آن خود را به آغوش مردی می‌انداخت و هر بار تصور می‌کرد که عشق واقعی خود را پیدا کرده است ولی مجددا بعد از چند صباحی روح اقناع نشده‌اش به دنبال عشقی دیگر می‌گشت…
افکار آلبرتین سارازان درباره موجودیت و رُلی که در صحنه زندگی به وی واگذار شده بود در کتاب (فرار) به خوبی تشریح گردیده و اینجانب با کمال افتخار بزودی متن کامل آن را ترجمه و در اختیار علاقمندان آثار این نویسنده جنجالی قرار خواهم داد.
دهم دی ماه ۱۳۴۸ هوشنگ حافظی پور

ادامه مطلب

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “کتاب راه گذر (نسخه کامل)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *