مجموعه داستان طنز
از داستان “از وسط برو”:
یک نفر از پشت سر صدام زد، صدا خیلی آشنا بود، ولی هر کاری کردم صاحب صدا را نشناختم. با هم دست دادیم … و احوالپرسی کردیم بعدش هم یارو گفت:
– دارم از «وسط محله میام … رفته بودم پیش دکتر.»
– خدا بد نده !
– وسط سرم یک جوش زده بود، جوش چرکی …
– ان شاءالله خوب می شه، چیزی نیس.
وسط راه پیشنهاد کرد بریم توی یه کافه ای بشینیم، خستگی بگیریم و قهوه ای بخوریم. قبول کردم.
گارسون را صدا کرد:
– برای ما دو تا قهوه بیار.
– تلخ باشه یا شیرین؟
– مال من متوسط باشه … نه تلخ نه شیرین، متوسط
دوست من خیلی بی حوصله بود، گفتم:
– از چی ناراحتی؟ جواب داد:
– از دست این پسر وسطی ام کسلم .رفوزه شده . معلم ازش پرسیده: قرون وسطی چیه؟ .نتونسته جواب بده.
– کلاس چندمه؟
– کلاس دوم متوسطه اس
اون یکی امتحاناش بد نشده بود .
همه ی نمره هاش متوسط بود اما سر قرون وسطی نمره تک آورده و …
– غصه نخورین . امسال حتماً قبول می شه…
Reviews
There are no reviews yet.