از متن کتاب:
در شهری بزرگ ار کشوری دور، خیاطی به نام مصطفی به همراه همسر و تنها پسر خود زندگی می کرد. درآمدش به سختی تکافوی زندگی اش را می کرد. پسرش که علاءالدین نام داشت، به درد هیچ کار نمی خورد. پدرش برای تعلیم و تربیت وی نه دقت داشت نه پول و علاءالدین مقدار اندکی که می دانست، خود فراگرفته بود. به همین خاطر لجوج، کینه توز و خودرای بار آمده بود. از کودکی عاشق پرسه زدن در خیابانها و میادین با سایر کودکان ولگرد بود. پدرش مایل بود علاءالدین در کارگاهش شغل خیاطی را بیاموزد اما با این پسر هیچ کاری نمی توانست انجام دهد. به مجرد اینکه روی خود را برمی گرداند، علاءالدین از اتاق فرار می کرد و برای باقی روز ناپدید می شد…
Reviews
There are no reviews yet.