نقاشی از : چه لینتسووی
یکی بود یکی نبود؛ در قبیله ساماروف مردی به اسم “لا” بود که دختری داشت بسیار زیبا بنام “آی یوگا”. همه او را دوست داشتند. روزی شخصی گفت: نه در این قبیله و نه در هیچ قبیله دیگری کسی زیباتر از “آی یوگا” پیدا نمی شود. از آن روز آی یوگا خیلی مغرور شد. او دیگر کاری جز اینکه خودش را در آینه تماشا کند نداشت و چنان فریفته خود شده بود که نمی توانست دقیقه ای از عکس خود چشم بردارد. گاهی به تاس مسی براق نگاه می کرد و زمانی به جوی آب چشم می دوخت. هیچکار نمیشد کرد…
Reviews
There are no reviews yet.