✔️ از متن کتاب:
هواپیمای بزرگی که از نوع جت بوئینگ بود، غرش کنان در میان آسمان آبی به جلو می رفت و از روی ابرهای پنبه ای رنگ که در گوشه و کنار به طور پراکنده ای خودنمایی می کردند، می گذشت.
من و ولدا منشی زیبایم در روی صندلی نشسته بودیم و او کتابی در دست داشت و مشغول مطالعه آن بود. من هم که تا چند لحظه قبل روزنامه را مقابل چشمانم گرفته و خبرهای کوچک و خواندنی آن را مطالعه می کردم، حال دیگر از مطالعه خسته شده بودم و در عوض مشغول نگریستن به مناظر متحرک زیرپایم از پشت شیشه پنجره کوچک هواپیما بودم.
چند لحظه بعد مهماندار هواپیما که دختر بلند قامت و زیبارویی بود و پیوسته لبخند نمکینی بر لب داشت از در عقل وارد شد و با صدائی لطیف گفت:
– مهمانان عزیز شرکت ما امیدوار است سفر خوش و پر لذتی را در پیش داشته باشید. تقاضا میکنم کمربندهایتان را ببندید چون بروی فرودگاه لاس وگاس رسیده ایم و تا چند دقیقه دیگر هواپیما بروی باند خواهد نشست…
Reviews
There are no reviews yet.