از متن کتاب:
یوگی از میهمان خوشش می آید، اما نه نیمه شب و نه اینکه پا روی شکمش بذارن…
یوگی میخواهد داد و بیداد کند اما از روی کنجکاوی تصمیم می گیرد ابتدا سر از کار این دزد نیمه شب درآورد.
“نمیدونم دنبال چی می گرده؟ اون داره کف غار منو میکنه و حالا داره یه قوطی حلبی توی سوراخ میذاره. اما چرا قوطی حلبی را اینجا در غار من مخفی می کنه؟ انقدر چرت و پرته که فکر می کنم دارم خواب می بینم. دلم میخواد به جای این خواب های مسخره، خوابهای خوش ببینم، مثل پیک نیک رفتن…”
و به این ترتیب یوگی به خواب فرو رفت…
Reviews
There are no reviews yet.