در میان برجستهترین روشنفکران سدهء بیستم شاید کمتر کسی را بتوان یافت که به اندازهی گرامشی حجم سنگینی از کار خویش را در پس مرگاش به این اندازه غیرقابل فهم رها کرده باشد. اما، با این وجود، این مسئله به هیچ روی نتوانسته است مانع تبدیل وی به شناخته شدهترین و بانفوذترین اندیشمند قرن شود.
این امر در وهلهء نخست مدیون دو دانشور برجسته است که بخش بزرگی از حیاتِ خویش را صرف سازمان دادن و تحلیلگری رَوَشمندِ کار وی نمودهاند: وَلنتینو جرراتانا و آنتونیو سانتوچی . این هر دو، اما، دیگر در میان ما نیستند؛ هنوز از مرگ جرراتانا چیزی نگذشته بود که سانتوچی، همکارش و یا در حقیقت جانشین وی به مثابه برجستهترین کارشناسِ مطالعات گرامشیایی، نابهنگام در گذشت. مرگ سانتوچی در پنجاه-و-چهارمین سال حیاتاش چندان سوگناک بود و بسا که حُزنانگیز. از این مرد با تواناییهای شگرفاش هنوز انتظارات بسیاری میرفت؛ مردی که پژوهندهگی در زمینههای مختلفِ تاریخِ تئوریِ سیاسی را با خِردی خللناپذیر و مَنَشی شوخ و کَمَکی سودازدهگی در هم آمیخته بود! ورای دانشوری در زمینهی زبانشناسی تطبیقیِ متون گرامشیایی، سانتوچی هم چنین در تحلیل نقادانه از گرامشی، و از میان عدسی دفترهای زندانِ ، از دوره تاریخیای که گرامشی در آن میزیست، زبانزد بود. بنابراین، سانتوچی را باید هم به خاطر دانش پژوهندهگیاش در زمینهء زبانشناسی تطبیقی و هم به خاطر کارهای خودِ وی که در مقالههای بسیاری ارایه شده و هم به خاطر نظرش در مورد تداوم اهمیت گرامشی در جهانی “بدون کمونیسم” ستود.
Reviews
There are no reviews yet.