همانطور که در مباحث قبلی گذشت فلسفه و فلاسفه ارسطویی در مورد عقل به اطلاقگرایی دچار گشتهاند و عقل را که در نظرشان پدیدهای بیش نیست بر واجب الوجود بینهایت، شمول دادهاند یعنی متناهی را غیر متناهی و غیر متناهی را متناهی شمردهاند و همین تناقض در مبنای این فلسفه باعث اشتباهات دیگر شده است.
در مبحث عقل بیان گردید که: «خداوند عاقل نیست بل خالق عقل است» و در قرآن و لسان اهلبیتعلیهم السلام هرگز به خداوند عاقل گفته نشده و در نتیجه ذات خداوند «معقول» هم نیست.
علة العلل: همچنان که خداوند «عاقل» نیست، همینطور هم خداوند «علّت» نیست، «علة العلل» نیست بل موجِد و خالق قانون «علت و معلول» است که در عینیت کائنات در جریان است. یکی از بزرگترین اشتباهات فلسفه ارسطویی در همین پایه است که سرتاسر آن را مخدوش و دچار اشتباهات فاحش و خلاف عقل مینماید.
فلسفه ارسطویی (از روز پیدایش تا امروز در غرب یا در ممالک اسلامی) چاره و راه گریزی جز اعتقاد به «وحدت وجود» ندارد. این فلسفه در اولین گام که برمیدارد بر «وحدت وجود خدا و خلق» مبتنی است؛ زیرا خود همین فلسفه به صراحت اعلام میدارد که میان علت و معلول «سنخیّت» لازم است و محال است که معلولی با علت خود هم سنخ نباشد.
وقتی که خداوند «علت» میشود از پذیرش «وحدت سنخی» میان خدا و خلقگریزی و گزیری نیست گرچه این سنخیت در ماهیت نباشد؛ لیکن دستکم باید سنخیت در وجود باشد.
Reviews
There are no reviews yet.