از داستان محکوم بیگناه:
در شهر ولادیمیر تاجر جوانی زندگی می کرد بنام “دیمیتری اکسیونوف”. او صاحب دو مغازه بزرگ بود و یک خانه شخصی داشت. دیمیتری جوان بسیار زیبایی بود که موهای فرفری و سیاه سرش بر زیبایی او می افزود. در صورت بشاش او همیشه اثر یک خوشحالی باطنی احساس میشد. خیلی به موسیقی علاقه داشت و خوب آواز می خواند. سالها پیش وقتی جوان بود در نوشیدن مشروب افراط می کرد ولی بعد از ازدواج این عادت را ترک کرده بود.
در یک روز گرم تابستان دیمیتری به منزل آمد و به زنش خبر داد که عازم شهر “نیز نی فیر” می باشد تا در آنجا مقداری از اجناس خود را بفروش برساند. هنگام خداحافظی زنش به او گفت:
ایوان امروز از حرکت منصرف شو. من دیشب خواب بدی درباره تو میدیدم…
Reviews
There are no reviews yet.