ترجمه: شمس
آغاز داستان:
صدای دو تیرپیاپی برخاست. تیر اول از میان من و ولدا گذشت و تیر دوم به اتومبیلم خورد. به ولدا گفتم در کف اتومبیل بخوابد اما خیر، تیر سوم هرگز شلیک نشد؛ ماشین را نگه داشتم و از آن پیاده شدم.
تردیدی نداشتم که مورد حمله جیپ آبی رنگ قرار گرفته بودیم. جیپ با سرعت دور شد و من گشتی بدور ماشین زدم. باک سوراخ شده بود و با این وصف تمام عجله ما برای رسیدن به فلوریدا بی نتیجه ماند. به ولدا گفتم:
اکنون در حومه های شهر هستیم و بهتر است که تلفنی به پات بزنیم تا به اینجا بیاید…
Reviews
There are no reviews yet.