در این داستان، “قیزل قیز” دختری است با موهایی به رنگ طلا که پسر داروغهی شهر تبریز عاشقش میشود. پدر دختر که از تجار تبریز است، برای فرار ازاین ازدواج، با قیزل قیز و دایهاش راهی کربلا میشوند. در راه، مردی، غلام سیاهی را به نام “ببر” به او میبخشد. قیزل قیز عاشق ببر میشود و ببر هم به آن دختر، دل میبازد. پس از بازگشت از سفر پدر قیزل قیز تصمیم میگیرد او را به عقد ببر دربیاورد.
داروغه پس از اطلاع از این موضوع، توطئهای میچیند و ببر را دستگیر میکند و در پی آن، اتفاقاتی رخ میدهد که برای همیشه زندگی قیزل قیز و ببر را تحت تاثیر قرار میدهد.
تگ:
ادبیات داستانی ایران رمان ایرانی
Reviews
There are no reviews yet.