روزی روزگاری هیزم شکنی با همسر و هفت پسر کوتوله اش در کلبه فقیرانه ای در میان جنگل زندگی می کردند. قد هر هفت تای این پسرها از روز تولد تا به حال به اندازه قد یک انگشت مانده بود. هر کدام از این هفت تا برادر کوچولو اسمی داشتند اما اسم یکی شان را که از دیگران باهوش تر هم بود، شستک گذاشته بودند. مرد هیزم شکن بسیار زحمتکش و خیلی فقیر بود و درآمد بسیار ناچیزش حتی کفاف سیر کردن شکم پسرهای کوچولویش را هم نمی داد…
تگ:
ادبیات عامه افسانه های ملل برای کودکان داستانهای تخیلی برای کودکان داستانهای کوتاه برای کودکان فرهنگ عامه قصه های پریان برای کودکان
Reviews
There are no reviews yet.