بخشی از متن کتاب:
مــن بودم و خیالی بیانتها و احساسات ضد و نقیضی که لحظهای رهایم نمیکرد، جو حاکم بر این هیئت گاه مرا به وحشت میانداخت و شیرینی پیروزی را به کامم تلخ میکرد و گاه نگاههایی که پر بود از تنفر و انتقام، هر کس در سر داری به پا داشته و در حال اعدام کسی بود و از شادی این کشتار سرمست و مدهوش میشد، سخنرانیهایی که از آن بوی خون به مشام میرسید، تصویر ننگینی را بر ذهنم تداعی میکرد که همان تکرار تاریخ بود، در این میان کسانی هم بودند که همصدای من باشند و امیدشان جلوگیری از این فاجعه باشد، اما در میان این هیئت، گم و ناپیدا به حساب میآمدند، صدایی رشتهی افکارم را درید و به خود آمدم، تهمینه رزمآرا. حال زمان سخنرانیِ من بود تا در این شرایط، پیروزمندانه سخنی برانم، اما این پیروزی میتوانست به شکست بینجامد و آرمانهای چندین ساله را تباه سازد ..
Reviews
There are no reviews yet.