از عملیات جمیز باند، مامور ۰۰۷
بریده ای از کتاب:
در عصر روز ۲۵ ژوئیه سال ۱۹۵۶ مردی میان سال با چمدانی که در دست داشت به هتل (ریو) وارد شد و از متصدی مربوطه اتاق خواست. این مرد قدی بلند و هیکلی چهار شانه و صورتی نسبتاً زیبا داشت، سنش به چهل میرسید. متصدی هتل نگاهی بدفتر ثبت نام مسافرین انداخته و گفت: آقا اتاق خالی نداریم اما برای یک ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی میشود اگر بتوانید ساعتی در سالن هتل تشریف داشته باشید به محض خالی شدن اتاق آن را به شما میدهیم. تازه وارد نگاهی به ساعت خود نموده و جواب داد: حرفی ندارم پس دستور بدهید که چمدان مرا در گوشه ای بگذارند…
Reviews
There are no reviews yet.