برگرفته از مقدمه کتاب:
در همهی سالهای نخستین انقلاب ایران، آنچه ازظلمت در نیمروزکستلر به یاد داشتم، با من بود و بهویژه شخصیت روباشف و شباهتش با بوخارین. در نخستین ماههای گریز ناگزیرم، در کتابخانهی دوستی هلندی، مجموعهای از مجلهی New Left Review را یافتم. با مرور بر شمارههای سالهای پیشین این مجله، به مقالهای از روی مدودف رسیدم با نام «واپسین سالهای بوخارین». با شیفتگی کنجکاوانهای آن را خواندم و قرار بر ترجمهاش گرفتم. در حال و هوای تلخ و جانکاه آن روزها که خبر کشتار مخالفان سیاسی و غیر سیاسی بیوقفه از ایران میرسید، پژوهش در بارهی بر ما چه رفت و چرا رفت، برایم پهنهای بود تا مانعِ از پا فتادنم شود. چند ماهی پس از پایان ترجمه، در گفتگویی با دوست خوبم، زندهیاد هما ناطق، وقتی از حال و هوایم گفتم و دلمشغولیهایم و به این ترجمه اشاره کردم، او از من خواست تا آن را برای چاپ به نشریهی زمان نو که قرار گذاشته بود در پاریس منتشر کند، بسپارم. چنین کردم و این ترجمه با امکانهای محدود آن زمان گروههای تبعیدی در پاریس منتشر شد، با جاافتادگیها و خطاهای تایپی بسیار (زمان نو، شمارهی ۴، اردیبهشت ۱۳۶۳). از پی تقریباً چهل سال، در گفتگویی با دکتر محمد مالجو به یاد این ترجمه افتادم. در آماده کردن و ویرایش نو این ترجمه، دوستانی به یاریام آمدند که جا دارد نامشان را بیاورم و به دل سپاسگزار مهرشان باشم: آقای گوئل کهن، خانم گلرو گلزاریان، دکتر مژگان صمدی، دکتر محمد مالجو و دکتر مزدک دانشور.
Reviews
There are no reviews yet.