برگرفته از داستان زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است:
در جنگلی پهناور پیرمرد فقیری زندگی می کرد که شغلش هیزم شکنی بود. پیرمرد بیچاره از مال دنیا فقط یک تبر و یک الاغ داشت که با تبر به هیزم شکنی می پرداخت و با الاغ هیزمها را به شهر می برد و می فروخت و از این راه زندگی خود را اداره می کرد. در یکی از روزهای سرد زمستان وقتیکه پیرمرد مشغول شکستن هیزم بود؛ ناگهان صدای غرش شیری به گوشش رسید…
تگ:
داستانهای کوتاه فارسی ضرب المثل های فارسی قصه های فارسی بر اساس ضرب المثلها
Reviews
There are no reviews yet.