آغاز داستان:
سال ۱۳۲۹ برای من سال سیاهی بود. سال بدی بود. بیماری مادر عزیزم که در انتهای سی ماه به مرگ دردناکش منتهی شد، در آن سال آغاز شده بود. آن سال برای من بسیار سخت گذشت ولی معهذا من سال ۱۳۲۹ را دوست میدارم. ما خاطرات گذشته خود را خواه تلخ و خواه شیرین دوست می داریم و حق داریم که نگاهمان بدنبالمان باشد. آرزوی ما، جوانی ما، عشق ما، خاطرات گذشته ما همه در پشت سر ما توده شده است. آنچه گذشته عمر ما بود؛ آن کیست که عمر گرانمایه اش را دوست نمی دارد؟ خاطرات گذشته ما هر چه باشد خواستنی است. زیرا هر چه باشد، یادگاری از زندگی فنا شده و جوانی برباد رفته ماست…
تگ:
ادبیات داستانی ایران رمان ایرانی
Reviews
There are no reviews yet.