گزیده ای از متن کتاب:
پیری خردمند رنجور و ضعیف شد. دانست که وقت رفتن و هنگام مردن است. فرزندان خود را طلبید و گفت: جانان پدر! مرا وقت مردن در رسیده؛ اینک شما را نصیحتی چند می آموزم. بخاطر بسپارید و به کار ببندید تا خیر دنیا و آخرت یابید. خداوندی که شما را از نیستی به هستی آورده بشناسید و عمر را در پرستش او صرف کنید تا سعادت ابدی یابید…
تگ:
داستانهای آموزنده داستانهای قدیمی فارسی داستانهای کهن فارسی نصایح
Reviews
There are no reviews yet.