مترجم: گنجشک قرمز
مجموعه داستان
بخشی از کتاب:
پنجاه سالم بود و چهار سالي می شد که با زنی نخوابيده بودم. هيچ دوست دختری نداشتم. در خيابان که از کنارشان می گذشتم يا هر جايی که می ديدمشان، نگاهشان می کردم؛ اما بدون اشتياق و با نوعي حس پوچی نگاهشان می کردم. يک دختر شش ساله داشتم که حرامزاده بود. با مادرش زندگی می کرد و من هزينه حمايت از فرزند را می پرداختم. سالها قبل در سی و پنج سالگي ازدواج کرده بودم. ازدواج ما دو سال و نيم دوام آورد. همسرم از من جدا شد. فقط يکبار عاشق شدهام. به خاطر اعتياد شديد به الکل مرد. موقع مرگش ۴۸ ساله بود و من ۳۸ سال سن داشتم. من ۱۲ سال از زنم جوانتر بودم. فکر ميکنم او حالا خيلي وقت است که مرده هرچند مطمئن نيستم. بعد از طلاق شش سال، کريسمسها برايم نامهای بلند می نوشت و من هرگز جوابش را نمی دادم…
Reviews
There are no reviews yet.