گزیده ای از متن کتاب:
ساعت شش صبح بود. من که با درجه سروانی و سمت افسر ضداطلاعات در اداره ویژه کمیته امنیت ملی شوروی K.G.B خدمت می کردم، در دفتر کار خود در ستاد هنگ تفنگداران موتوریزه که واحدی از نیروی مستقر شوروی در آلمان شرقی بود، نشسته بودم. مسئولیت مستقیم من عبارت بود از تامین و حفاظت ایمنی هنگ در مقابل دشمنان داخلی شوروی و دستگاههای اطلاعاتی غرب.
چرا این وقت صبح در محل کارم بودم؟ آماده میشدم که به غرب فرار کنم. این قصد من می بایست بعدازظهر همان روز عملی میشد. در حالیکه هنوز مدتی وقت داشتم، کاملا مراقب و مواظب بودم که چیزی را فراموش نکنم: یک کیف محتوی اسناد سری، یک سلاح کمری برای موقعی که برنامه ام با مشکلاتی مواجه شود، یک بارانی که از زیر پالتو بپوشم تا بتوانم با کندن پالتو به لباس غیرنظامی درآیم. 15 دقیقه بعد همراه گروهی از افسران هنگی که مسئولیت آن را داشتم با لباس نظامی و وسیله اتوبوس، عازم برلن غربی بودم…
Reviews
There are no reviews yet.