چندی پیش جایی درسی میدادم دربارهی هنر داستاننویسی، و برای دانشجویان بندی از تاریخ طبری را مثال زدم که در کلماتی بسیار اندک، داستان کوتاهی دلکش را گنجانده و معمایی طرح کرده که بر اساس آن میتوان داستانهایی جذاب نوشت. در آن کلاس دوستی در میان دانشجویان بود، ناباور؛ که پرسید «مگر با این چند جمله چند داستان میشود نوشت؟». پاسخ دادم دست کم هفتتا. آنگاه مکثی کرد و ناباورانه گفت:«اگر راست میگویی، بنویس!»
گفتاری خوش بود و نهیبی سودمند، پس آنجا قولی به دانشجویانم داد که بنویسماش. چون در همان کلاس از ضرورت سوار کردن قاعدههای اضافی بر متن و زیباییشناسی لزوم مالایلزم ابوالعلاء معری هم سخن گفته بودم، تصمیم گرفتم نهتنها هفت داستان دربارهی سرنوشت بهرام بنویسیم، که اینها را در قالب یک روایت گرد بیاورم، چنانکه هر روایتی داستان پیشین را نخست بپذیرد و بعد بچرخاند و نفی کند. همچنین قصد کردم که به جای هفت، هشت داستان بگویم، که هم هفت باشد و هم هشت!
نتیجه این شد که میبینید. متنی که با نگارش نخستین تفاوتی اندک دارد، که آن را مدیون دوستان
عزیز و فرهیختهام هستم که کتاب را خواندند و بازخوردهایی سودمند دادند، و مرا به انتشارش ترغیب کردند.
امیدوارم از خواندناش لذت ببرید. نوشتناش که لذتبخش بود و خوشگوار.
Reviews
There are no reviews yet.