عارف جوان فقیری بود که در بغداد به نام دوره گرد بغدادی شهرت داشت. از آن جایی که خوش برخورد و شیرین کلام بود همه با او سر به سر می گذاشتند و او هم با سادگی و صفایی که داشت هرگز ناراحت نمی شد. عارف زنی داشت که در مهربانی و صفا دست کمی از شوهرش نداشت. عارف مدتها بود که اجناس و امانت های سپرده مردم را که برای فروش در اختیار او می گذاشتند، به پشت می گرفت و در کوچه های بغداد به داد و ستد می پرداخت. عارف روزی به این فکر افتاد که مقداری پول پس انداز کند تا الاغی بخرد زیرا پس از مدتها می خواست که به این وسیله به کار خود سروسامان دهد…
Reviews
There are no reviews yet.