از متن کتاب:
یکی بود، یکی نبود
همه بودند و هیچکس نبود
هر کجا که بودند، زندگی بود و سازندگی
هر جا که نبودند، سکوت بود و خفتگی
شب بود. شبی سرد و تاریک اما پر ستاره و روشن. خصلت شبهای کویر همین است. به عکس روزهای گرم و سوزان و گرد و غبارآلود، شبهای سرد و پرستاره دارد. شبهای کرمان، یزد و بلوچستان و آنطرف ها بسیار باشکوه است. در چنان شبی که عده ای عاشق می شوند و در عالم خیال فرو می روند و در گوش یار زمزمه می کنند، تنی چند از مردان غیور سیستان در دامنه کوه کمین کرده بودند و انتظار کاروان دشمن را می کشیدند. یکی از مردان آهسته گفت:
– ای یعقوب! من میل ندارم تو به خطر بیفتی. سیستان به تو احتیاج دارد.
دیگری گفت:
– اصلا چشم امید این سرزمین به توست. ایران باید از چنگ خلفای بغداد رها شود….
Reviews
There are no reviews yet.