از مقدمه کتاب:
شاید امروزه بیش از هر عبارتی، «خسته شدهام» زندگی طبقات و گروههای مختلف اجتماعی را در برگرفته باشد. فرایند روزافزونِ نارضایتی درونی از حیات و عبوس شدن زندگی در جهان امروز که هر از چندی در انتخابات، تجمعات و خشونتها، خود را نشان میدهد، برای شهرنشینان چیزی آشنا و هرروزه است. امروزه هر فردی فارغ از طبقهی فرهنگی و اقتصادیاش “خسته” شده است. این خستگی، هر چند ماهیتی روانی دارد اما هم به سبب گستردگی و دربرگیرندگی آن و هم به سبب ریشهها و عوامل سازندهاش، پدیدهای اجتماعی و جامعهشناختی است.
خستگی کیفیتی است که از بدنها تا ذهنها و از ذهنها تا شهرها گسترده میشود، تا آنجا که به وضوح قابلمشاهده و حتی سنجش میشود. در گفتوگوهای روزمرهام چه با ایرانیان خارج از کشور و چه با خویشان و دوستانم در ایران، چند سالی میشود که واژههایی دهشتناک و به غایت دردناک میشنوم که راوی استیصال گویندگاناش در برابر وضعیت است. تجربهای مشترک در حال ساخته شدن است. آدمهایی شدهایم که با وجود تمام امکانات و تواناییهای افزونشده در این سالها، نه تنها از شرایط زندگیهایمان راضی نیستیم بلکه بهتدریج توان تغییر یا بهبودشان را هم در خود نمییابیم. این ضعفِ موجود را گاه در آنچه از صندوقهای رأی بیرون میآید، میتوان مشاهده کرد. آنچه روزنامهنگاران و تحلیلگران بازگشت تندروها، راستگراهای رادیکال یا حتی فاشیستها نام مینهند، چیزی نیست جز نمایشی از خستگی رأیدهندگان. افراد برای جبران احساس ضعفشان، جذب کسانی میشوند که خود را قدرتمند نشان میدهند و میخواهند همه چیز را عوض کنند. معمولاً برندگان انتخابات، چهرههایی ناآشنایند که ضد هرآنچه بوده است، سخن میگویند و به دستاوردها و حتی اصول اولیه و ارزشهای تثبیتیافته نیز بیتوجهاند. آنان تصویری از “قدرتمندی” را نشان میدهند که حتی متعلقات و نتایجش معلوم نیست. در این شرایط، عجیب نیست که افراد ضعیف به سمت قدرت و بردگیِ اختیاری، رمهوار، جذب میشوند. علاوه بر حوزههای جمعی و سیاسی، این ضعف را در شهرها و مراوداتِ هر روزه به نحو روشنتری میتوانیم ببینیم. رواج نوع افسوسبرانگیزی از خودخواهیها و منفعتطلبیهای شخصی یا خانوادگی، راوی این حقیقت است که افراد دریافتهاند خیر جمعی افسانهای تجملاتی بیش نیست و برای بهبود شرایط هیچکار نمیتوان کرد؛ پس راهی نمیماند جز سفت چسبیدن به کلاه خودمان و مراقبت از اطرافیانمان. بیش از هر چیز، آنچه از دل این شرایط درآمده، گرگشدن هر چه بیشتر انسان در نسبت با دیگری و بالطبع بزرگ شدن پلیس و قوانیناش برای کنترل وضعیت و حفظ کلیت جامعه بوده است. این مسأله را نمیتوان به “آسیب” یا بررسی مسائل اجتماعی فرو کاست، آنگونه که جامعهشناسی رسمی بررسی میکند. در جامعهای که تمام اعضایش همیشه بدهکارند، خود را خوشبخت نمیدانند، امیدی به تغییر شرایط ندارند و به طور کل خستهاند، دیگر نمیتوان از مسائل اجتماعی سخن گفت، بلکه باید با شالودهشکنی تعاریف و دانشمان، به این واقعیت توجه کنیم که خودِ زندگی روزمره، منشأ و بستر تولید و بروز “آسیب” شده است. آسیب و بحران دیگر نه عارضهای بر وضعیت، بلکه بخشی از ماهیت آن است. در واقع، مسأله در زیست هرروزهمان جریان دارد؛ چیزی که تمام این سالها ذیل عنوان “شرایط طبیعی حیات مدرن” ادراکاش کردهایم…
کتاب حاضر که در چهار فصل ارائه شده، تلاشی مقدماتی برای شناخت آن چیزی است که میتوان حول و حوش جنبش دیماه سال نودوشش دید. نگاه جامعهشناسانه و پدیدارشناسانهی این متن به موضوع، بیشک به دقتنظرهایی بنیادینتر در تحلیل اقتصادی و حتی سیاسی از وضعیت امروز ایران در جهت نگارش گزارشی جامع از شرایط نیازمند است. این گزارش بیتردید مانند هر کنشی، کاری جمعی و در خلال مباحثات و سخنگویی بهدست میآید. امیدوارم این کار بتواند دست کم به طرح موضوعاتی در اینباره یاری رساند.
Reviews
There are no reviews yet.