✔اولین داستان این کتاب، با توصیف پسرکی به نام رضا آغاز میگردد که بینایی یک چشم خود را از دست داده است.
یک روز او به همراه دوستانش در کوچه مشغول بازی بود که توپ آنها به حیاط یکی از منازل میافتد. در نتیجه، رضا برای گرفتن توپ در خانه را میزند و اندکی بعد خانمی زیبا در را به روی او میگشاید و او را برای بردن توپ به دورن فرا میخواند. رضا بعد از بردن توپ و رفتار محبتآمیز آن خانم سخت مفتون او میشود.
اما هم بازیهای او که آن خانم را میشناختند در برابر تعریف و تمجید رضا از او سخت متعجب میشوند، زیرا او نزد اهالی محل به خانمی مغرور و غماز شهرت داشته و به او لقب انتر خانم داده بودند، در حالی که نام حقیقی او اطهر خانم بوده است. در این داستان بعدها هویت اصلی او معلوم میشود و رضا نیز…
عناوین داستانها عبارتند از:
انتر خانم
پدرم، اسب
میدان در آینه های ساختمان
سنگتراش
کفش های ورنی
سلمانی
حنابندان
هیزم شکن
باز هم باران
مزار بی درخت
حس پرواز
باید همان اول می آمدی
Reviews
There are no reviews yet.