✔️ از متن کتاب:
او بر اثر برخورد تراورس به راه آهن کشته شد؛ این حادثه در ساعت هفت و بیست و دو دقیقه صبح یک روز چهارشنبه اتفاق افتاد که البته به خودی خود هیچ مسئله خاص و استثنائی نبود. لذا خیلی ساده و مختصر اعلام شد که “پیوتر مرد” همین و بس! و به همین سادگی و چرا می بایستی که غیر از این می بود؟ در حالیکه تقریبا هر روز عده ای کشته یا زخمی شده و یا ظاهرا می مردند؟
این موضوع برای زندانیان اردوگاههای کار اجباری، امری عادی و پیش پا افتاده می نمود که این چنین در سایه مرگ زندگی کنند، در هر حادثه ای و اتفاقی فقط برای لحظاتی چند به آهستگی سرشان را به سوی آن مرده برمی گردانیدند، نگاهی و بعد نفس عمیقی کشیده و سپس سرگرم کار خود می شدند، انگار نه انگار که اتفاقی روی داده! زیرا رعایت مقررات و احترام به موازین و دستورات و برنامه کار به مراتب مهمتر از آن بود که وقت باارزش خود را به خاطر مرگ و میر این و آن تلف کنند. پیوتر همانجا که سرش به الوار اصابت کرده بود، بین توده ای از تخته و الوار و ابزار آلات آهنی مثل، میخ و پیچ و بیل و کلنگ دراز به دراز به پشت روی زمین افتاده بود، طوری که گویا به خواب رفته و فقط کمی خون از بینی اش خارج شده بود…
Reviews
There are no reviews yet.