از متن کتاب:
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.
در روزگاران بسیار قدیم در کنار بیشه ای سبز و خرم لاکپشتی زندگی می کرد که در تمام اوقات افکار پوچ و واهی در سر می پروراند. به جای اینکه به خودش و زندگی و توانایی های خودش فکر کند و به جای اینکه مثل همه لاکپشت ها دنبال پیدا کردن غذا برود، همه اش غصه می خورد که چرا من مثل پروانه ها نیستم که از روی این شاخه به آن شاخه پر بکشم؟ چرا مثل عقاب و شاهین نمی توانم تا اوج آسمان پرواز کنم؟
خلاصه این چراها لاکپشت نادان را رنجور و پر از درد و غم کرده بود و بلند پروازی اش او را از کار و زندگی بازداشته بود تا اینکه…
تگ:
لاک پشت مرغابی کلیله و دمنه
Reviews
There are no reviews yet.