✔«دوازده رخ» فیلمنامهای است از هوشنگ گلشیری که در سال 1367 توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد.
فيلمنامة دوازده رخ اولين تجربة هوشنگ گلشيري در گسترة سينما نيست. پيش از اين دو داستان گلشيري به نامهاي شازده احتجاب و معصوم اول ( سايههاي بلند باد) با مشارکت خود او و بهمن فرمانآرا به صورت فيلمنامه در آمدهاند و فرمانآرا بر اساس آنها فيلم ساخته است. بنابراين ما در برخورد با دوازده رخ، به عنوان نوشتهاي براي سينما، با اثر نويسندهاي مبتدي و نوآموز روبرو نيستيم.
بين سايههاي بلند باد و دوازده رخ، بي آن که قصد مقايسه و بررسي تطبيقي آنها در کار باشد، وجوه مشابه چندي ميتوان يافت.
پيرمرد شصت و هفت هشت سالهاي به نام تربيت از اصفهان به تهران ميآيد تا در خانة پسرش، مراد، که داراي همسر و دو فرزند محصل است، زندگي کند. پيرمرد، ظاهراً از اصفهان، از خانة پسر بزرگش، رانده شده است. به محض ورود، وضع و موقع خود را براي مراد و همسر او روشن مي کند. چون خانه فقط دو اتاق خواب دارد تصميم ميگيرد درمهمانخانه بماند. وظيفة خريد نان و دم کردن چاي و تهية اجناس کوپني و اياب و ذهاب بچهها را به مدرسه به عهده ميگيرد. از همان شب ورود آقاي تربيت، که ساکنان خانه آقاجان خطابش ميکنند ، خواننده متوجه ميشود که او علاقة مفرطي به مطالعة شاهنامه دارد و غالباً شعرهايي از شاهنامه را، با سوزو گداز و ياد و خاطره، به شيوة نقالها ميخواند. همانشب نيز معلوم ميشود، يعني پيرمرد اعتراف ميکند، که آمدنش از اصفهان به تصميم خود او بوده است؛ زيرا او بي آن که خود بداند گاهي گم ميشود. «يکدفعه از کوچهاي سر درمي آورم که بيست يا حتي سي ساله نرفتهام.» خاطرهاي از «گم»شدنش را نيز نقل ميکند. دغدغة مراد و همسرش آشکار است: مبادا که آقاجان گم بشود؛ زيرا او گاهي با اطلاع و بدون اطلاع آنها، در پي يافتن دوستان قديمش، از خانه خارج ميشود. به زودي «مشکل»هاي ديگري نيز پيش ميآيد. آقاجان به بچهها به شيوة قديم املا ميآموزد. در نقل داستان رستم و سهراب چيزهايي را «اضافه و کم» ميگويد و شبها دير به خانه برميگردد و هرروز آگهيهاي فوت و تسليت روزنامه را دسته مي کند و نگه ميدارد…
Reviews
There are no reviews yet.