مصاحبه ای در حاشیه به تاراج هیچ
– می شود بگوئید از کجا شروع کردید و چگونه ادامه دادید؟
با “قصه باغ مریم” شروع کردم. اقبالی همگانی و بزرگ یافتم. بعد “من سرخی شقایق را در آبی آسمان دیدم” را نوشتم. که فقط یک فصل آن توانست با تیراژی وسیع منتشر شود و فصل های دیگر به دستور اداره سانسور تکه تکه شد. که اینک هر کدام هرازگاه در نشریه یا جنگی که به دست بچه های خوب زمانه چاپ می شود، شانس خواندن می یابد. سپس “قصه هستی” را قلم زدم. دیگر وقت این بود که “از دود بوی کلوچه می آید” را بنویسم. چون می خواستم حرف آخر را بزنم که اگر این گونه رویم، نتیجه ویرانی است…
Reviews
There are no reviews yet.