187 صفحه
آقای خاکسار از «بادنما» و «شلاق» به عنوان نشانههایی از دوگانگی زندگی انسان تبعیدی یاد میکند: بادنماها بر فراز بام خانههای هلند از یکسو و «شلاق» به عنوان نشانهای از استبداد و زجر و زندان از سوی دیگر، زندگی روایتگر رمان «بادنماها و شلاقها» را رقم زده است.
دوستی دارم که گاهبهگاه او را میبینم. او هم در اینجا زندگی میکند؛ با اینتفاوت که او نویسنده و نوازنده است و من در قالیفروشیای که با کرامت،بعد از جداییاش از مریم و آمدنش به هلند، علم کردهایم قالیچه و گلیمهایکهنه را رفو میکنم. البته یکی دو ماهی است که بهطور موقت سر کار نمیروم.کرامت هم مرا به حال خودم گذاشته است و تنهایی مغازه را میگرداند.کرامت چون معتقد است این تنها شغلی است که به من میخورد زیاد نگراننیست. میداند بعد از یافتن کمی تعادل دوباره بهکارم برخواهم گشت ورفوکردن جاهای شندرة قالیچه و گلیمها را به عهده خواهم گرفت.
Reviews
There are no reviews yet.