از متن کتاب:
اونا شبیه اون کارناوالهای مسافرتی بودند و از اونطرف تپه ها زیر آفتاب صبحگاهی از لابلای خوشه ها اومدند. وانت روی چاله چوله های جاده تکون می خورد و نوازنده ها روی صندلی های اتاق عقب وانت به نواختن و تنظیم آلات خود می پردازند. مردی چاق با گیتاری در دست پوزخندی می زند و به آنهایی که در اتومبیل پشت سرش بودند اشاره می کند و خم می شود تا یادداشتی به ویولن زن که با چهره ای چین خورده داشت گوش می داد و سازش را کوک می کرد، بدهد. اونها از زیر یک درخت سیب که پر و پیمون بود و همچنین از کنار یک کنده چوب گنده که شاخه هاش کنده شده بود، گذشتند و به یه خانه قدیمی رسیدند. خانه ای که زیر یک سایه آبی و کنار دیواره یک کوه بلند قرار داشت. پشت خانه یک انبار بود. یکی از مردانی که داخل کابین وانت بود، با مشت به سقف کابین کوبید و وانت ایستاد…
Reviews
There are no reviews yet.