کتاب با این جمله شروع می شود که یکی از آغازهای مشهور تاریخ ادبیات است: “دیشب در عالم رویا دیدم که بار دیگر در ماندلی پا گذاشتم” و توسط زن جوانی روایت میشود که تا پایان داستان نام اورا نمیفهمیم و صرفا به نام خانم دووینتر شناخته میشود. داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا میشود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج میکند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی میبرد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر میدارد ……….
به آتش کشیده شدن قصر مرد ثروتمند و افشای راز همسر جذاب و زیبایش نشانی از حقایق و نیمه پنهان وجود آدمها است که با ظاهری آراسته و با شکوه پوشانده شدهاست. در حالی که در داخل این ظاهر براق و خیره کننده، آدمها در حال زجر کشیدن و زجر دادن یکدیگر هستند و هیچیک از این حقایق به چشم افراد ساده دل و ظاهر بین که از خارج این زندگی به آن نگاه میکنند، نمیآید.
Reviews
There are no reviews yet.