روزی بود و روزگاری!
در آن روزگار پیرمرد کفشدوزی بود که با همسرش زندگی می کرد. این پیرمرد از مال دنیا بی بهره بود و زندگی فقیرانه ای داشت ولی با جدیت کار می کرد و زندگی بخور و نمیر خود و همسرش را اداره می کرد. زن و شوهر با همان زندگی فقیرانه بخوبی و خوشی با هم زندگی می کردند…
تگ:
داستانهای پریان داستانهای تخیلی برای کودکان قصه های پریان برای کودکان
Reviews
There are no reviews yet.