بخشی از مقدمه نویسنده:
ربط و نسبت میان دین و اخلاق، عموماً و رابطه میان فقه و اخلاق، خصوصاً؛ از دلمشغولی های جدیِ دو دهه اخیر من بوده است. روزگاری که در «موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» و «دانشگاه مفید» قم، «فلسفه اخلاق» تدریس میکردم؛ انحاء روابط میان دین و اخلاق را به تفصیل بررسیدم و به بحث گذاشتم. پس از آن، از ابتدای دهه نود شمسی که از قضای روزگار ساکن این سوی کره خاکی گشتم و درس و مشق و تحقیق و تدریس را در دپارتمان «مطالعات تاریخیِ» دانشگاه تورنتو آغاز کردم؛ واکاویِ رابطه میان فقه و اخلاق، با محوریت احکام فقهیِ اجتماعی را در دستور کار خود قرار دادم.
طی نه سال گذشته از توزین احکام فقهیِ حجاب و ارتداد در ترازوی اخلاق آغازیدم، در ادامه به احکامِ «سبّ نبی»، «مباهته» و «ازدواج عرفی» و «رقص» پرداختم. هر چه پیشتر آمدم، بیشتر با پدیدهای مواجه گشتم که بر آن، «الیناسیون دینی» نام نهادهام؛ از خود بیگانگیای که به نام دین و تحت لوای دیانت و فقاهت صورت میگیرد: دینداری و فقاهتِ بریده از اخلاق. در سده نوزدهم، مارکس از الیناسیونی یاد میکرد و نام میبرد که توسط کارفرمایان و سرمایه داران بر طبقه کارگر اعمال میشد؛ از خود بیگانگی و الیناسیونی که پاشان و پریشان کننده روان کارگران بود و دورشدن شان از زندگی اصیل را در پی داشت…
Reviews
There are no reviews yet.