مترجم: بهروز
سرآغاز داستان:
تاریکی بر همه جا سایه افکنده بود و گاهگاهی بال زدن پرندگانی که از بالای درختان اطراف جزیره برمی خواستند و جایشان را تغییر می دادند، سکوت شبانگاهی را برهم میزد. هر چند ساعت یکبار و شاید هم هر چند دقیقه یکبار صدای دیگری هم به گوش می رسید و نوری از میان درختان حاشیه جنگل دیده می شد. این صدا از تفنگ و یا مسلسلی که در دست سرباز یا چریکی بود، خارج می شد و انسانی بی جان می گردید و خون گرمش بر روی خاک و گل داخل جنگل می ریخت.
در میان آن تاریکی و ناامنی پنج نفر که لباسهایی پاره از نوع اونیفرم های نظامیان آمریکایی بر تن داشتند و هریک اسحله ای در زیر بغلشان قرار داشت، آرام و بی صدا از لای درختان خارج شدند و به سرعت خود را داخل آب دریا انداختند…
Reviews
There are no reviews yet.