بخشی از نمایشنامه:
اگه این تقصیر منه حرفی نیست اما آخه این عدالته؟! ها؟ چرا یکی نیست جواب منو بده.. چرا وقتی من حرف میزنم توی خیابون.. توی شلوغی هم باشم بازم کسی نیست.. حس می کنم مثل یه کِرم شدم که دارم توی تنهایی ها زیر خرمن ها خاک وول میخورم..
(رو به تماشاگر بر می گردد)
اااااه این کارا که دیگه خیلی قدیمی شده!! لطفاً نور.. گفتم لطفاً نور..
دیدی؟ دیدی بازم کسی به حرفام گوش نمیده؟ آخه چرا وقتی میخواد یکی درد دل کنه حتما باید توی تاریکی باشه..
مثل یه خفاش شدم وقتی میخوام بخوابم سرمو میذارم روی زمینو پامو میزنم به دیوار.. خنده داره مگه نه؟ اما اینجوریه ولی خب شبها چشمام بازه و نمیخوابم فقط ادای خوابو در میارم. شاید هم شدم جغد.. (می خندد) جغد.. اما نه.. من موشم.. یه موش ترسو.. آره.. آره من ترسو اَم.. میدونی چرا؟ چون از تنهایی میترسم.. از تنهایی میترسم ها ولی همیشه تنهام.. مثل خدا بیامرز مامان یکی از دوستام که همیشه از کاغذ دیواری بدش می اومد اما تمام دیوارهای خونشون کاغذ دیواری بود.. البته تنهایی خیلی هم بد نیست، یه خوبی هایی هم داره که بهت آرامش میده ولی خب من ازش میترسم..
Reviews
There are no reviews yet.