یک روز کشتی سندباد در جزیره بزرگی لنگر انداخت و سندباد و حسن و علی بابا و بابا علاالدین از آن پیاده شدند. بعد از گردش و سیاحت در جزیره تصمیم گرفتند شب را در آن جزیره بگذرانند و صبح فردا به سفرشان ادامه دهند. وقتی هوا کم کم رو به تاریکی گذاشت، سندباد و دوستانش با جمع آوری کردن مقداری چوب و هیزم، آتشی روشن کردند….
تگ:
ماجراهای سندباد مجموعه داستانهای سندباد
Reviews
There are no reviews yet.