حسن دوست شجاع سندباد در جزیره وحشت، ناحق و ناروا به دستور پادشاه جزیره به زندان افتاده بود. التماس و درخواستهای سندباد در پیش پادشاه جزیره که آدم خودخواهی بود، به نتیجه ای نرسید و دوستش همچنان در زندان ماند. وقتی سندباد ناامید از قصر پادشاه بیرون آمد، در میدان شهر شروع به قدم زدن کرد تا شاید راه حلی برای آزادی دوستش پیدا کند. در همین حال به دنیای فکر و خیال فرو رفت…
تگ:
افسانه های سندباد مجموعه داستانهای سندباد
Reviews
There are no reviews yet.