چشمهی آب حیات از آثار شگفتانگیز حمزه سردادور؛ ماجرای سرزمینی اسرارآمیز و جاوید با گنجهای فراوان.
«ایرج»، پس از پایان تحصیلات در تهران همراه با دیگر محصلان اعزامی، به اروپا رفت و پس از گرفتن تخصص در زمینهی بیماریهای کودکان به تهران بازگشت. او با عشق و علاقهای فراوان با دختر زیبایی به نام «طاهره» ازدواج کرد و صاحب پسری به نام سلیمان شد. ایرج در سال 1318 به طور ناگهانی با همسر و فرزندش و دوست خود «بهروز» به مسافرت رفته و بعد از چند ماه با ثروت هنگفتی به تنهایی به تهران بازگشت. بلافاصله بعد از ورود به تهران به مقامات نظامی ذیربط مراجعه و با تقاضای محرمانهای همه را شگفتزده کرد. دکتر تقاضا داشت که دولت چند هواپیمای نظامی در اختیارش بگذارد تا او شهری را که خودش به چشم دیده و تازه از آنجا برگشته است، کشف کند و تحویل دولت دهد. به زعم دکتر، این شهر بزرگ «چشمهی آب حیات» نام دارد که در مرکز ایران، در میان ریگزارهای کویر قرار گرفته است و ثروتی عظیم دارد که میتواند دولت ایران را ثروتمندترین کشور دنیا کند…
Reviews
There are no reviews yet.