از گروه مطبوعاتی کیهان
صاحب امتیاز: جعفر بدیعی
سردبیر: داریوش نوروزی
نقاشیها: سلمان بابایی
فیروزه گل محمدی
مهدی فرزان یار
سال بیست و چهارم
دوره جدید، شماره ۱۱۵۵+54
در این شماره میخوانی:
گفتگوی من و تو
داستان کوتاه
خبر (نمایشگاه شانکار)
داستان مصور (پینوکیو)
تقویم فصل پاییز ۱۳۵۹
شعر
ماجرای نیمه شب
زنگ تفریح
لبخند
نوشتهها و نقاشیهای شما
نوشتهها و نقاشیهای بچههای جهان
گفتگوی من و تو:
آغاز پیکار بزرگ
دوست خوبم، سلام
یادم هست بچه که بودم روز اول مهر، روز شور و شادی بود. بسیاری از همکلاسیهایم و معلمم را که چند ماه بود ندیده بودم دوباره میدیدم
وقتی به مدرسه میرفتم اول به کلاسها سر میکشیدم. میز و نیمکتها را نگاه میکردم، عکسهایی را که به دیوارهای کلاسها زده بودند، با دقت تماشا میکردم.
کتابهای تازهام را ورق میزدم و عکسها و مطالب آن را با علاقه نگاه میکرد (م).
برای کتابها نایلون میخریدم و آنها را جلد میکردم.
روز اول مهر، روز شادی است، روز مبارزه هم هست. روز شادی است چون همه چیز تازه و نو است، و روز مبارزه است چون اول درس خواندن است. روز اول مهر، روز آغاز پیکار بزرگ است. روز آغاز نبرد است؛ نبرد با نادانی و بیسوادی. اما روز آشتی هم هست؛ روز آشتی با علم و
آگاهی.
یک چیز را تو نباید فراموش کنی. آن، این است که همیشه به فکر اسلام و ایران باشی. تو باید سعی کنی تا ایران را مستقل کنی. شاید سؤال کنی که چه طور میشود این کار را کرد. ببین تو اگر خوب درس بخوانی، میتوانی یک فرد فهمیده و آگاه باشی. میتوانی یک متخصص خوب باشی. آن وقت دیگر کشور ما احتیاجی ندارد که از کشورهای خارجی متخصص بیاورد. اگر تو یک فرد فهمیده باشی، دیگر از ضدانقلاب و آدمهایی که مخالف اسلام هستند فریب نمیخوری.
تو میتوانی یک معلم خوب بشوی و هر روز صدها نفر را تربیت کنی و درس بدهی. تو میتوانی یک پزشک خوب بشوی و صدها بیمار را معالجه کنی. تو میتوانی یک مهندس خوب باشی و یک کارخانه را به کار بیندازی.
اگر تو معلم و یا پزشک و یا مهندس بشوی، آن وقت کشور ما مستقل میشود؛ چون دیگر به کشورهای خارجی احتیاج نداریم. خودمان کار میکنیم، خودمان تولید میکنیم و آن وقت است که به دیگران احتیاج نداریم، و دیگر وابسته نیستیم؛ مستقل هستیم. دیگر مجبور نیستیم از کشورهای دیگر مهندس و دکتر بیاوریم و دیگر مردم ایران طرفدار شرق یا طرفدار غرب نمیشوند، چون اسلام را میشناسند و به آن ایمان دارند و میدانند که اسلام تنها راه سعادت است.
باید مواظب کتابهایت هم باشی دفترهایت را هم پاکیزه و مرتب نگهدار و زود آنها را از بین نبرد حتما میدانی که چه قدر کاغذ گران است و برای درست کردن یک کتاب چقدر زحمت میکشند. اگر از آنها مرتب نگهداری کنی، دیگر دولت مجبور نمیشود که از کشورهای خارجی کاغذ بخرد. در نتیجه کمک بزرگی کردهای که ایران از وابستگی به کشورهای دیگر نجات یابد.
یک حرف دیگر هم با تو دارم که آن را میگویم و دیگر خداحافظی میکنم و آن این است که توی مدرسه هم به درو دیوار خط نکشی. مدرسه و میز و نیمکتهای آن، جزو بیت المال، یعنی مال همه ملت هستند. اگر تو دیوارهای مدرسه را خراب کنی و میزها را کثیف کنی، مثل این است که به مال و وسایل دیگران صدمه زده باشی؛ مثل این است که تو، خدای نکرده مردم آزاری کرده باشی.
من میدانم که تو همه اینها را میدانی، اما من فقط خواستم به یادت آورده باشم؛ چون ممکن است آن را فراموش کرده باشی. از خدا میخواهم که تو را یاری کند تا در کارهایت موفق و پیروز باشی.
دوست تو، سردبیر (داریوش نوروزی)
پینوکیو (قسمت اول)
نویسنده: کارلو کلودی
ترجمة الهة حججی
بچههای عزیز، بگذارید برایتان قصهای بگویم، یک قصه قشنگ…
یکی بود یکی نبود… در زمانهای قدیم، یک پادشاه… نه یک تکه چوب بود که…
زمانه عوض میشود ولی افسانهها هیچ وقت تغییر نمیکنند. اگر پادشاهان قصهها و دیوها و غولها، از یاد بروند، پینوکیو همچنان باقی میماند. .
بله، آدمک چوبی دوست داشتنی باقی میماند. موجودی که «کارلو کلودی» از یک تکه چوب ساده خلق کرده مثل بچههای دیگر زنده است و زندگی میکند.
پینوکیو و بقیة أفراد این داستان راهمه دوست دارند، چون آنها هیچ وقت کهنه نمیشوند و همیشه تازگی دارند. هر کدام از ما کمی شبیه آدمک چوبی و کمی مثل یک بچه خوب هستیم، ولی هیچ کدام از ما نمیتواند مثل پینوکیو باشد.
این موضوع زیاد هم ناراحت کننده نیست؛ چون به همین خاطر است که ما پینوکیو را بهترین و فراموش نشدنیترین دوست خود میدانیم؛ دوستی که میخواهیم در یک داستان قشنگ، با او آشنا شویم.
Reviews
There are no reviews yet.