بخشی از این کتاب را با هم مرور می کنیم:
وقتي صحبت از تاريخ ميشود، مقصود از اصطلاح رايج تاريخ، تاريخ پيدايش تمدن و خط نيست، مقصودم آغاز زندگي اجتماعي نوع کنوني انسان بر روي زمين است. بنابراين شروع خط شش هزار سال سابقه دارد، در صورتي که از تاريخي که من صحبت ميکنم، بيش از سي هزار سال يا چهل هزار سال و بنا به بعضي نظرها پنجاه هزار سال سابقه دارد؛ يعني از طرق گوناگون: باستانشناسي، تاريخ، زمينشناسي، بررسي افسانهها و اساطير. از مجموعه اين وسايل، شناخت بيشوکم مجملي از انسان اوليه و مسير تحولات اجتماعي و سبک زندگي و سبک اعتقادي او تاکنون داريم. در تمام اين دورهها که بخش اولش از اساطير و قصهها حکايت ميکند و به ميزاني که به زمان اخير ميرسد، روشنتر و مستندتر ميشود و تاريخ به سخن ميآيد، همواره در تمام صحنهها، «مذهب عليه مذهب» قد علم کرده و همواره بدون استثنا مذهب بوده است که عليه مذهب مقاومت کرده است. چرا؟ بهخاطر اينکه تاريخ، جامعه يا دوره خالي از مذهب نميشناسد؛ يعني جامعه بيمذهب در تاريخ سابقه ندارد، انسان بيمذهب در هيچ نژاد و در هيچ دوره و در هيچ مرحله از تحول اجتماعي و در هيچ نقطهاي از زمين، وجود نداشته است.
در اواخر، يعني از قروني که تمدن و تفکر و تعقل و فلسفه رشد کرده، گاه به افرادي برميخوريم که معاد يا خدا را قبول نداشتهاند. اما اين افراد، هرگز در طول تاريخ به شکل يک طبقه، يک گروه و يک جامعه نبودهاند. به قول کارل، «تاريخ همواره داراي جامعههايي بوده است که اين جامعهها بهطورکلي يک سازمان مذهبي بودهاند». محور و قلب و ملاک هر جامعه، ايمان مذهبي، پيغمبر يا کتاب مذهبي و حتي شکل مادي هر شهر، هر مدينه، نشان دهنده وضع روحي آن جامعه بوده است…
Reviews
There are no reviews yet.