عناوین داستانها عبارتند از:
خشکسالی، کولی ها، سفر
از داستان خشکسالی:
پدرم با دستهای خسته و لرزانش به من اشاره کرد و گفت:
– خم شو پسرم، بجنب، امسال گرسنگی زیاد میشه!
نگاه خسته و سردش را روی مزارع انداخت. تو مزارع روستائیان خسته و کوفته و بی حال و تشنه، داس ها را بر ساقه های کوتاه و باریک و بی ورن گندمها می کشیدند. خم می شدند و با غم و غصه درو می کردند و پشت سر خود، بافه های کوچکی از گندم جا می گذاشتند. در گرمای خورشید داس ها برق می زدند و داغ می شدند و به گندمها گیر نمی کردند. روستائیان مجبور بودند که قوس بردارند و خوشه ها را با نوک داس از میان خارها بیرون بیاورند. خارهای چسبنده و گزنده مزارع، گندم ها به ریش و سبیلشان نمی رسیدند…
Reviews
There are no reviews yet.