ولتر یک نویسنده و فیلسوف فرانسوی بود که در سال ۱۶۹۴ متولد شد و در سال ۱۷۷۸ از دنیا رفت. ولتر نویسنده ای پر کار و قابل انعطاف بود. او کارهای زیادی د ر اغلب رشته های ادبیات انجام داده است. او از پیشروان آزادی سخن در اروپا بود. او متجاوز از ۲۰۰۰ کتاب و جزوه تالیف کرد و پافشاری اش در باره آزادی مطبوعات او را تحت فشار سانسور قرار داد. او از تارخ ۱۶ ماه مه ۱۷۱۷ تا ۱۵ آوریل ۱۷۱۸ در قلعه باستیل زندانی شد. در سال ۱۷۲۶ بعد از یک جدال لفظی با یک اصیلزاده فرانسوی بنام شوالیه روهان بدون محاکمه بار دیگر به قلعه باستیل بازگشت. به پیشنهاد خودش بجای زندانی شدن ، او را به انگلستان تبعید کردند. جامعه انگلیسی او را با آغوش باز پذیرفته و کارهای ادبی مهمی در طول اقامت در انگلستان بوجود آورد، خانه ای که او در نزدیکی ‘ کاونت گاردن ‘ در لندن زندگی میکرده است بهمان صورت نگهداری شده است.
درسال ۱۷۴۷ او داستان صدیق که فیلسوفی در عهد عتیق در بابل بود برشته تحریر در آورد. این کتاب از داستان ایرانی سه شاهزاده سراندیب اقتباس شده است. صدیق و کاندید دو کتاب برجسته و مورد توجه این نویسنده پرکار قلمداد میشوند.
امیر خسرو دهلوی در کتاب اول هشت بهشت داستان سه شاهزاده ایرانی را در عصر امپراتور بهرام پنجم ساسانی ( ۴۲۰ – ۴۴۰ میلادی ) بیان میکند که تاثیری شگرف در ادبیات قاره اروپا گذاشته است. این داستان در سال ۱۳۰۲ میلادی نوشته شده است و در سال ۱۵۵۷ از پارسی به زبان ایتالیائی ترجمه و در ونیز بچاپ رسیده است. شاهزاده سراندیب از این راه ، اسمی آشنا با جماعت اهل مطالعه اروپائی در آمد. این داستان ابتدا به فرانسه و سپس از این طریق برای استفاده انگیسی زبان ها به انگلیسی ترجمه گردید. هوراس والپول نویسنده نامدار انگلیسی در باره شتر گمشده در داستان ایرانی در کتابهایش ذکر کرده است.
در یک مسیر کاملا جداگانه ، این داستان توسط فرانسوآ ماریا ولتر فیلسوف و نویسنده مشهور فرانسوی پایه و اساس کتاب مشهورش ‘ صدیق ‘ در سال ۱۷۴۷ قرار گرفت. در فصل سوم این کتاب ، داستان پارسی سه شاهزاده سراندیپ مورد استفاده قرار گرفته که شتر یک چشم تبدیل به اسب و سگ شده است.
تی اچ هاکسلی نویسنده انگلیسی از روش ولتر که از داستان ایرانی برای بدست آوردن اطلاعات راجع به اسب و سگ گمشده استفاده کرده ، تقدیر کرده و آنرا در نوشته ای در سال ۱۸۸۰ میلادی بعنوان ‘ روش صدیق ‘ میستاید.
ادگار آلن پو نویسنده مشهور آمریکائی در داستان ‘ مرگ در رومورگ ‘ تحت تاثیر صدیق ولتر مکتب داستان های کارآگاهی مدرن را پایه گزاری میکند. امیل گوباریو و آرتور کونان دویل هم برخی کارهایشان تحت تاثیر ‘ صدیق ‘ ولتر قرار داشته است.
ولتر در داستان صدیق چندان پایبند به دقت زیاد در صحت تاریخی و جغرافیائی داستانش نیست و مسائل و مشکلات صدیق با پوشش نازکی مسائل و مشکلات زمان خود ولتر را منعکس میکند. اولین چاپ این کتاب در سال ۱۷۴۸ میلادی در شهر امستردام هلند بچاپ رسید. این کتاب با بهره گیری از داستان پارسی به اساس فلسفی زندگی انسانها که در دست تقدیر خارج از قدرت انسان شکل میگیرد میپردازد.
تاثیر ادبیات پارسی روی ادبیات اروپائی طوری گسترده است که حتی انگشت گذاشتن روی گوشه کوچکی از آن از حوصله این مقدمه خارج است . میراث ایرانی قرنهاست که در دانشگاه های بزرگ سراسر جهان مورد مطالعه قرار گرفته است. ال پی الول – ساتون پرفسور فقید دانشگاه ادینبورو در مورد ادبیات ایران میگوید :
” یکی از پربار ترین و تاثیر گزار ترین ادبیات در سراسر جهان. ”
ولتر این کتاب را به پیشگاه سعدی شاعر و متفکر ایرانی تقدیم کرده است. ولتر با کارهای سعدی از طریق کتاب گلستان آشنائی پیدا کرده و مرید او شده بود. در جمع دوستان، او را بنام سعدی صدا میکرده اند. ولتر تنها کسی نبود که عظمت سعدی او مسحور کرده باشد. اکلساندر پوشکین شاعر نامدار روس ، ژان دو لافونتن ، بنجامین فرانکلین و فیزیکدان فرانسوی کارنو که حتی اسم کوچک خود را سعدی گذاشته بود از دوستاران سعدی بوده اند.
در مقدمه کتاب ولتر اینطور وانمود میکند که سعدی نویسنده مقدمه بوده و این کتاب را ترجمه کرده است. شاید ولتر از این طریق میخواسته افتتاح کتاب فلسفی خود را با نام سعدی که بطور افزاینده در اروپا کسب شهرت میکرد در هم بیامیزد. تحصیل کرده های اروپا توجه خاصی به سعدی ، حافظ و جلال الدین رومی از خود نشان میدادند. ارادت خالص ولتر به سعدی غیر قابل انکار است.
داستان شتر یک چشم تنها داستان سه شاهزاده نیست.
در داستان گنبد مشکین امیر خسرو دهلوی سه شاهزاده هستند که در خردمندی و نکتهسنجی نظیر ندارند. پدرظاهرا برای یافتن تجربه بیشتربه آن سه شاهزاده تکلیف میکند که شهر خود را ترک گویند و راه کشوری دیگر گیرند. شاهزادگان براه میافتند و در راه به ساربانی که اشتر خویش را گم کرده بود( و آن قصه سخت مشهورست ) برمیخورند و هر یک از ایشان یکی از نشانههای شتر را به او میگوید که یک چشمش کور و یک پایش لنگ بوده و یک دندان پیشین نداشته و بار آن شیره و روغن بوده و زنی آبستن بر سربارها نشسته بوده است. ساربان در شاهزادگان میآویزد و اشتر خویش را از ایشان میخواهد و آنان هرچه سوگند میخورند که آن شتر را ندیدهاند گفته ایشان را براست نمیگیرد و شکایت به شاه میبرد. شاه به زندانی کردن برادران فرمان میدهد. قضا را از بخت مساعد شهزادگان، اشتر ساربان با زن و بار شیره و روغنش پیدا میشود.ساربان شکایت خود را پس میگیرد و خواستار آزادی جوانان میشود و از ایشان پوزش میطلبد.آنگاه شاه از ایشان میپرسد چگونه اوصاف اشتری نادیده را بدین دقت باز گفتهاند؟
شاهزادگان نحوه راه بردن به آن نکات را به دلالت عقل پیش بین برای شاه بیان میکنند و شاه ایشان را گرامی میدارد و صحبتشان را غنیمت میشمرد و نزد خویش نگاهشان میدارد.
از قضای اتفاق روزی برادران بر سر سفرهای فراهم آمده بودند که شاه با فرستادن برهای بریان و سبویی از می آن را رنگینتر ساخته بود. در هنگام صرف غذا هریک داستانی به قدر دانشِ خویش بازمیگفت. شاهزاده بزرگتر و چابک اندیشه گفت من اینطورفکر میکنم که این باده در آن گوئی خون مردم است . دومین رازدانِ کارشناس گفت از اندیشه درست بنظرم میرسد که این بره ناپاک بوده و پرورش یافته به شیر سگ است . سومین برادر و کوچکترین آنها گفت آنچه روی داد بدستور شاه آزاده است که میدانم از پشت مطبخی زاده است .
مَلِک اندر کمین دیواری گوش به حرفهای آنها داشت و هرچه گفته بودند شنید. شاه سرزده در بزم ایشان آمد و بدیشان تکلیف کرد که آنچه گفتهاند تکرار کنند. آنان ناگزیر گفته های خود را تکرار کردند. شاه به تحقیق در آن باب فرمان داد. باده فروش گفت انگور این می را از فلان باغ خریدهام که نخست گورستان بوده و وزیر آن گورستان را برافکنده و بستان ساخته است.
چوپان نیز گفت کاین بره خردی بود در رمه ، گرگ مادرش را برد و بره گرسنه مانده بود. ماده سگی داشتم رونده چون تیر و خودش چندین بچه شیرخوار داشت. بره را نزد او گذاشتم و سگ به او شیر داد. بره چنان به مادر جدیدش عادت کرده بود که از او جدا نمیشد. بره بزرگ شد و من آنرا برای استفاده در آشپزخانه پادشاه آوردم. فکر نمیکردم کار خلافی کرده باشم ولی برای هر مجازاتی حاضر هستم.
شاه مادرش را نیز تهدید کرد و حقیقت را به جبر و ارعاب از او جویا شد. مادر گفت در جوانی روزی تنها در زیر رواقی خفته بودم،آشپز از راه رسید و خوان آورد. من گناهی بزرگ مرتکب شدم که نتیجه آن ، میوهای چون تو ببار آمد.
شاه نزد مهمانان بازگشت و با شگفتی و شرمندگی حدسهای ایشان را تأیید کرد و از ایشان خواست که توضیح دهند چگونه بدین رازها پی بردهاند.
شاهزاده اولی گفت با مصرف این باده دیدم غم و اندوه من بجای کم شدن افزایش یافت. از بقیه هم سؤآل کردم ، آنها هم همین حال و هوای مرا پیدا کرده بودند . این شراب از تاکستان نیامده بود. از گورستان بدست ما رسیده بود.
شاهزاده دوم گفت که من با اولین لقمه که از کباب بره خوردم دلم به سوزش و تاب افتاد و لعاب بوی ناساز در پی و رگ داشت و مزه ای مانند گوشت سگ داشت گفتم این بره گوسفند نبود ، سگی است چون گرگ یا خود از شیر سگ بزرگ شده است .
سومین شاهزاده گفت اگر من حقیقت کار را با شما گویم آیا بجان من رحم خواهی کرد؟ شاه سوگند یاد کرد به هیچ حال کوچکترین گزندی به او نخواهد رسید. پس جوان قصه بازگفت که من چون رسیدم به نزد شاه هرچه از تو دیدم بر مِحَکِّ بینایی میزدم. از نشانهای تاج و تاجوران که پادشاهان را از آن میتوان شناخت در تو اثری نبود.
سرانجام شاه جوانمردی میکند و با آنکه آنان از رازی هولناک آگاهی یافته بودند ایشان را اجازت سفر میدهد و به هریک صد دینار بعنوان خرج راه میبخشد و شاهزادگان شادمانه به ملک پدر بازمیگردند.
این کتاب با استفاده از متن انگلیسی برای اولین بار به زبان پارسی ترجمه میگردد. امید است که مورد توجه صاحب نظران قرار گیرد.
Reviews
There are no reviews yet.