در این کتاب زندگی شاه اسماعیل اول در مجموعه ای از تحرکات، نبردها، خونریزی ها، ضعف ها، قدرت ها، پیروزی ها و شکست های خود با در نظر داشتن عوامل و زمینه های اجتماعی و سیاسی ایران بررسی شده است و شیوه آن پی گیری در یافتن و ترکیب کردن و منعکس ساختن پدیده های قانونمندیس که برآمدن و استیلای سلسله صفویه را موجب شد و پرداختن به سرشت و سرگذشت شاه اسماعیل، به عنوان بنیان گذار پادشاهی در این سلسله هم به این بهانه است.
مروری بر کتاب:
اسماعیل، تنها یک سال بود که به همراه هفت مرید و صوفی فدایی خود از روستای لاهیجان خارج شده و برای رسیدن به حکومت آرمانی خود به سوی تبریز حرکت میکرد. ۱۴ سال بیشتر نداشت که با دیدن رؤیایی تصمیم به قیامی مذهبی-تصوفی گرفت. در کتاب عالم آرای صفوی آمده است: «… دید جمعی آمدند و پسری در حدود سن ۱۴ سالگی بود، جوان سرخ موی، سفید روی، میش چشمی و تاج سرخ در سر او و او را آوردند آن جوان سلام داده دست بر سینه نهاده ایستاد. آن شهریار گفت: ای اسماعیل حال وقت آن شد که خروج کنی. گفت: امر از آن حضرت است. آن شهریار فرمود: پیش بیا، پیش آمده کمرش را گرفته، سه مرتبه کند و او را بر زمین گذاشت و کمرش را با دست مبارک بست و تاج را بر سرش گذاشت و… شمشیری آن حضرت طلبید از ملازمان خود و به دست مبارک خود بر کمرش بست و گفت: برو که تو را رخصت است.»
قیام اسماعیل به همراه مریدان و پیروان آنان بر اساس همین رویا شکل گرفت و به بزرگترین قیام شیعیان در ایران تبدیل شد. در آن زمان کشور ایران کشوری مسلمان و سنینشین بود؛ و شیعیان از بیم جان به انزوا فرو رفته بودند و در اینگونه جامعهای همراه ساختن مردم با عقاید شیعه اثنیعشری کاری بس دشوار بود؛ به گفته حمدالله مستوفی در نزههالقلوب، شیعیان ایران در آن زمان محدود به شهرهای قم، سبزوار، کاشان، اردستان، شهرری و روستاهای ساوه میشدند. تاریخ همواره مبین این بوده است که قیام اقلیت برای پیروزی دست به خشونت و خونریزی میزند. اسماعیل جوان و پیروان او هم از این امر مستثنی نبودند. با اعلام خروج اسماعیل به نام ائمهاطهار برخی ایلات که به تشیع رغبت و علاقهای داشتند، بدون خشونت به او پیوستند و همین حضور و افزایش ناگهانی که حامیان را تا مرز ۳ هزار نفر رسانده بود، امکان خشونت صوفیان صفوی را دو چندان کرد.
Reviews
There are no reviews yet.